گفتگو با محمد معتمدي، خواننده / راه خلاقيت از تقليد مي‌گذرد

محمد معتمدی اگرچه در دانشکده صدا و سیما درس کارگردانی خوانده،‌ اما حوزه اصلی فعالیتش موسیقی است. او خواننده جوانی است که طی این سال‌ها خوش درخشیده و در گروه‌های حرفه‌ای بسیاری هم حضور یافته و هنرنمایی کرده است. از گروه مجید درخشانی آهنگساز و نوازنده گرفته تا گروه محمدرضا لطفی استاد صاحب سبک موسیقی ایران.
معتمدی که تجربه حضور در ارکستر ملی را هم در کارنامه کاری‌اش دارد، این روزها صدایش در اپرای عروسکی مولوی بهروز غریب‌پور هم حضور داد. به سراغ معتمدی رفته‌ایم و با او در مورد موسیقی و فعالیت‌هایش صحبت کرده‌ایم.
هر فردی که وارد کار هنری می‌شود نقطه‌ای برای آغاز کار خود دارد که این زمان برای هر هنرمندی یک حالت نوستالژیک خاصی دارد، شما این راه را از کجا آغاز کردید؟

تاکنون جواب دقیقی برای این سوال نداشته‌ام، چون هر زمان را که به عنوان نقطه شروع در نظر می‌گیریم. باز سابقه‌ای وجود دارد.

اما در هر صورت من متولد کاشان هستم و از آنجایی که در خیلی از شهرهای ایران (ازجمله کاشان)‌ هیچ‌گونه فعالیت موسیقی به طور جدی وجود ندارد، سال 75 به خاطر علاقه‌ام به این هنر تصمیم به کوچ اجباری از کاشان به تهران گرفتم. آن زمان شاید 18 17 ساله بودم و بهانه‌ آمدنم به تهران، قبولی در دانشکده صدا و سیما و در رشته کارگردانی بود.

با ورود به دانشگاه تصورم بر این بود که می‌توانم در کنار تحصیل، فعالیت موسیقی‌ام را نیز ادامه دهم، اما رشته کارگردانی بواسطه حجم سنگین درسی و کارعملی بالا فرصت کار کردن در موسیقی را از من گرفت و تنها در فرصت‌های مغتنم به کارهای کنسرت و اجرای قطعاتی در مرکز موسیقی صدا و سیما می‌پرداختم که در همان زمان باب آشنایی من با بعضی از دوستان باز شد.

بعد از اتمام دانشگاه اولین فعالیت حرفه‌ای‌ام را با آقای درخشانی شروع کردم که البته در کنار آن یکسری کارهای شخصی هم انجام می‌دادم.

چه مدت با مجید درخشانی کار کردید؟

حدود یکسال تجربه همکاری با ایشان و گروه خورشید را داشتم، اما این همکاری به دلایل مختلف متوقف شد. مدتی بعد به دستور استاد لطفی خدمت ایشان رسیدم و فعالیتم را با ایشان و گروه شیدا آغاز کردم.

اکثر اعضای گروه محمدرضا لطفی از شاگردانش هستند به طوری که با حضور در مکتب ایشان و درس گرفتن برای نوازندگی انتخاب می‌شوند، حضور شما در کنار لطفی چگونه اتفاق افتاده است؟

من البته الان خود را هنرجوی جناب لطفی می‌دانم. اما تا قبل از این‌که با ایشان کار کنم خدمت ایشان نرسیده بودم. همیشه دوست داشتم بهانه‌ای پیش بیاید و توفیق بودن در کنار ایشان را داشته باشم، ولی نمی‌دانم چه شد که ایشان از بنده دعوت کردند خدمتشان برسم.

البته فکر می‌کنم استاد لطفی صدای ضبط شده مرا در استودیویی که ایشان آلبوم وطنم ایران را ضبط می‌کردند، شنیده بودند؛ چون من هم در همان استودیو آلبوم صوفی را ضبط می‌کردم.

همان روز‌ها بود که از دفتر ایشان به من زنگ زدند و گفتند استاد شما را خواسته‌اند. بنده نیز با اشتیاق خدمت استاد رفتم و پس از یک گفتگوی مفصل ایشان سازی از بالای سرشان برداشته و سه گاهی زدند و بعد از مدتی با اشاره‌ای به من گفتند بخوان. من نیز آوازی خواندم. آن روز شاید نقطه عطفی در زندگی هنری من بود. زمانی که آواز تمام شد استاد ساز را زمین گذاشت و گفت شما از پنج‌شنبه سر تمرین گروه شیدا حاضر شوید. بر این اساس از آن زمان تاکنون توفیق این را داشتم که در محضر ایشان هم کار کنم و هم چیزهایی بسیار یاد بگیرم.

فکر می‌کنم درس گرفتن من از ایشان شاید خیلی بهتر و مغتنم‌تر از کسانی بوده که در کلاس درس استاد حاضر بودند. چرا که من در کنار یک کار حرفه‌ای، از علم و تجربه ایشان هم بهره گرفته‌ام…

لطفی چه تاثیری در روند هنریتان ایجاد کرده و در کل کار کردن با ایشان به چه صورت است؟

تاثیر آقای لطفی در هنرم بسیار آشکار است. کسانی که از قبل با کار من آشنایی داشته‌اند، این تاثیر را به وضوح می‌بینند.

شما به عنوان یک خواننده حرفه‌ای نسل کنونی چه قدر به اجرای آثار قدما اعتقاد دارید؟

اجرای آثار گذشتگان خالی از اشکال است. هنرجو باید تقلید کند؛ چرا که از همان ابتدا باید به دست استاد نگاه کند و تقلید نماید تا بتواند چیزی که ثابت است را به طور دقیق و نعل به نعل ارائه دهد و بعد در مراحل بعدی خلاقیت ایجاد کند.

تقلید در آواز شامل تقطیع و کرسی بندی شعر، اکسنت‌گذاری جمله‌بندی و ادوات تحریر و استفاده از فضای صوتی سر و سینه است که این خود ایرادی ندارد، حتی در برخی موارد برخی خوانندگان برجسته معتقد به این هستند که کسی می‌خواهد تقلید کند باید عین به عین این کار را انجام دهد.

من خودم شخصا فکر می‌کنم با تقلید آزادانه‌تر نیز می‌توان شیوه‌ای را کارکرد و آن را به مرحله بیان شخصی رساند. بر این اساس یکی از خصوصیات روش سینه به سینه این است که مطلب از صافی وجود افراد بگذرد و شکل شخصیت آنها را پیدا کند در غیر این صورت کمی از جنبه هنری‌اش فاصله می‌گیرد.

در کنار کار گروهی خودتان که فعالیت در عرصه موسیقی سنتی است با ارکستر ملی هم همکاری داشته‌اید، این دو چه تفاوتی از نظر شما به عنوان یک خواننده داشته؟ یعنی خواننده در بخش سنتی چه فاکتورهایی را در نظر می‌گیرد و در جایگاه یک ارکستر ایرانی چه نقشی را ایفا می‌کند؟

مسیر و کار اصلی من موسیقی ایرانی و به خصوص آواز است، مثل همان کاری که با آقای لطفی انجام می‌دهم و در کنار آن فعالیت‌هایی مثل ارکستر ملی برای من به عنوان تجربه‌ای متفاوت بسیار ارزشمند بود.

البته تصوری که من از ارکستر ملی داشتم چیزی مثل ارکستر گل‌ها بود که در وهله اول که واردش شدم دیدم تفاوت‌هایی وجود دارد. اول این‌که ساز و آواز اصلا در آن نقشی نداشت و فقط تصنیف‌خوانی بود آن هم به این روش که تصنیفی در یک دستگاه اجرا و بعد بلا فاصله مایه عوض می‌شد و تصنیف‌ دیگری اجرا می‌شد، در صورتی که موسیقی سنتی چنین نیست و همانند معماری مرحله به مرحله عمل می‌کند.

موسیقی ایرانی سیستم خاص خود و مراتب و درجات مختلف دارد. در حالی که در ارکستری مثل ارکستر ملی قطعات بصورت پیوسته و پشت سر هم اجرا می‌شود با مایه‌ها و حال و هوای متفاوت. ساز و آواز هم در آن نیست. اولین وجه تمایزش همین بود.

دومین تفاوتی که در این اکستر با ارکستر گل‌ها دیدم، این بود که نوازندگان گل‌ها خودشان به تنهایی سولیست‌های موسیقی ایرانی بودند، یعنی فواصل موسیقی ایرانی را می‌دانستند به طوری که مثلا نوازنده سازی مثل کلارینت جواب آواز برای کسی مثل بنان می‌داد. یعنی آن قدر به موسیقی ایرانی و ردیف مسلط بودند که با یک ساز غربی ردیف می‌زدند ولی در مورد نوازندگان معاصرارکستری تا حدودی این خصوصیت وجود ندارد. البته ارکستراسیون هم به گونه‌ای بود که نوازندگان باید با فواصل غربی شده یا تامپره اجرا می‌کردند که همین تا حدود زیادی باعث فاصله گرفتن از حال موسیقی گل ها و فواصل پر احساس موسیقی ایرانی می‌شود. ولی به هر حال، استاد فخر‌الدینی صدای خوبی از آن ارکستر می‌گرفت و امیدوارم بستری فراهم شود که جامعه و دوستداران هنر از حضور شخص ایشان بیشتر بهره‌مند شوند.

اکثر کنسرت‌های موسیقی در خارج از کشور توسط پیشکسوتان موسیقی سنتی برگزار می‌شود اما در سال‌های اخیر شما به عنوان یک خواننده نسل جوان کنسرت هایی را در کشورها و سالن‌های معتبر برگزار کرده‌اید، بر این اساس نگاه غربی‌ها به موسیقی و اجرایتان چگونه بود؟

مخاطب کنسرت‌های خارجی 2 دسته هستند؛یکی ایرانی‌ها و دیگری مخاطبین خارجی. خارجی‌ها کنسرت را بر اساس نوع موسیقی و نام کشور و ژانر موسیقی انتخاب می‌کنند. ضمن این‌که خیلی‌ها بر اساس سوابق و بیوگرافی هنرمندان می‌آیند و بسیاری دیگر به اعتبار مکان برگزاری کنسرت به دیدن آن می‌آیند.

من اغلب کنسرت‌هایی که رفتم برای مخاطب خارجی بسیار جالب بوده و توجه و علاقه آنها را برانگیخته، بعضی وقت‌ها من خودم تعجب می‌کنم که موسیقی اگر اینقدر می‌تواند جاذبه داشته باشد، پس چرا اینقدر در زمینه شناساندن موسیقی‌مان به دنیا عقب ماندیم. به نظرم موسیقی و ادبیات موثرترین عامل فرهنگی در تبادل و رویارویی فرهنگ‌هاست.

وقتی یک موسیقی در دنیا رایج می‌شود آن موسیقی خودش را به همه دنیا معرفی می‌کند وقتی آن موسیقی وارد کشوری مثل ایران می‌شود فقط یک موسیقی نیست که می‌آید چرا که وقتی پذیرفته شد و به ذائقه افراد خودش آمد ایدئولوژی، لباس‌ها، مدل مو و شیوه زندگی آن هنرمند نیز اهمیت پیدا می‌کند. یعنی موسیقی اینقدر در افراد تاثیر دارد.

امیرسعید بورنگ