گفتگو با محمد معتمدی/حسین علیزاده: محمد معتمدی بخشی از وجود من است

“محمد معتمدي بخشي از وجود من است؛” اين حرفي ‌است كه «حسين عليزاده» درباره معتمدي جوان گفته است. كسي كه اين روزها خبر كنسرت‌هاي خارجي‌اش همه‌جا پر شده. معتمدي خواندن را از سال 76 شروع كرد. در ابتدا نزد «حميدرضا نوربخش» رفت و شيوه آوازي «سيدحسين طاهرزاده» را آموزش ديد. همچنين به سبب علاقه‌اي كه به مكتب آواز اصفهان داشت، همزمان به تمرين و الگوبرداري از آواز اساتيدي چون تاج اصفهاني و اديب خوانساري پرداخت و در اين مسير از راهنمايي كساني چون مرحوم دكتر «حسين عمومي» و «علي‌اصغر شاه‌زيدي» استفاده كرد.

نكته جالب درباره اين خواننده جوان اين است كه با اينكه اولين آلبومش در سال 85 منتشر شد و تقريبا از زمان ورود حرفه‌اي‌اش به خواندن 8سال مي‌گذرد اما توانسته با بزرگاني چون «محمدرضا لطفي»، «فرهاد فخرالديني» و «حسين عليزاده» همكاري داشته باشد. او هم‌اكنون با گروهي كه خودش به راه انداخته فعاليت مي‌كند معتمدي در سال ۲۰۱۳ از سوي راديو دولتي فرانسه به عنوان موزيسين برگزيده سال انتخاب شد و جايزه فرانس موزيك ۲۰۱۳ را دريافت كرد.

همان تاري كه هنرمند به كشورهاي ديگر مي‌برد در داخل كشور و در رسانه ملي قابليت نمايش دادن ندارد. در صورتي كه همين مخاطبي كه پاي تلويزيون ملي نشسته، از شبكه‌هاي ماهواره‌اي تصوير انواع سازهاي غربي را مي‌بيند. تنها اتفاقي كه در اين ميان افتاده اين است كه متاسفانه مردم كشورمان را به راحتي به سمت موسيقي غربي هدايت كرده‌ايم!

مقتضيات زندگي در دوران صبا و بنان و ديگران فرق مي‌كرده. در گذشته وقتي دو هنرمند مي‌خواستند با هم اثري توليد كنند، پشتوانه‌اش دوستي طولاني‌مدت، نشست و برخاست زياد با هم بوده.

وقتي ما قبول مي‌كنيم در خارج از ايران براي غيرايراني‌ها كنسرت برگزار كنيم، هم خيلي سخت است چون ما نماينده يك ملت و فرهنگ هستيم و هم شيرين است چون كساني كه در كنسرت ما در جشنواره‌ها شركت مي‌كنند تصوير درستي از كشور ما ندارند. به واسطه تبليغات رسانه‌اي كه صورت گرفته در دنيا، آنها حتي از اينكه ما داراي ادبيات و موسيقي باشيم ابراز تعجب مي‌كنند! گفت و گوی تهران امروز با وی در ادامه از نظرتان می گذرد.

كنسرت‌هاي خارج از كشور شما خيلي بيشتر از كنسرت‌هاي داخلي است. اين به معناي اهميت ويژه اجراي خارجي براي شماست؟

من شخصا دوست دارم در داخل هم اجرا زياد داشته باشم ولي مشكلات سر راه زياد است. براي گرفتن سالن و مجوز وقت و انرژي زيادي لازم است. از طرفي با پيشنهادهاي زيادي از جشنواره‌هاي خارجي و كشورهاي ديگر مواجه هستيم كه با ايميل يا تلفن مشخص مي‌شوند. يعني ما از ايران مي‌دانيم كه تاريخ دقيق كنسرت چه زماني است و فقط كافي است چمدان ببنديم و برويم! هيچ دردسر ديگري هم نداريم. اين آساني؛ امثال من را سوق مي‌دهد به سمت اجراهاي خارجي. البته اجراي موسيقي ايراني در كشورهاي ديگر شيريني خاصي دارد. براي همين تمركز بيشتر كارهايم روي كنسرت‌هاي خارجي است.

بر اين باوريد كه در اجراهاي خارجي، شما سفير فرهنگي ايران براي معرفي موسيقي كلاسيك ايراني هستيد؟

صددرصد. به هرحال خواسته و ناخواسته چنين اتفاقي مي‌افتد و تمام كساني كه در خارج از كشور كنسرت اجرا مي‌كنند نماينده ايران هستند. وقتي ما قبول مي‌كنيم در خارج از ايران براي غيرايراني‌ها كنسرت برگزار كنيم، هم خيلي سخت است چون ما نماينده يك ملت و فرهنگ هستيم و هم شيرين است چون كساني كه در كنسرت ما در جشنواره‌ها شركت مي‌كنند تصوير درستي از كشور ما ندارند. به واسطه تبليغات رسانه‌اي كه صورت گرفته در دنيا، آنها حتي از اينكه ما داراي ادبيات و موسيقي باشيم ابراز تعجب مي‌كنند!

گفتيد براي اجراهاي خارجي مسيرهاي ساده‌تري را طي مي‌كنيد و به نظر مي‌رسد آن سادگي‌اي كه شما اشاره كرديد ارجحيت داشته باشد به هماهنگ كردن سالن براي اجراي كنسرت در ايران، گرفتن مجوز و طي كردن مسيري پر دردسر در ايران. ولي شما نبايد براي معرفي خودتان در ايران براي برگزاري كنسرت تلاش بيشتري كنيد؟

من به اندازه خودم مسئوليتي دارم و معاونت‌هاي ارشاد و نهادهاي دولتي هم مسئوليتي. من نمي‌توانم خارج از مسئوليتم كاري انجام دهم، چون نه در توانم است و نه در تعريف كارم. اما براي معرفي كار خودم هر كاري كه از دستم برآمده انجام داده‌ام. معرفي هم بيشتر از طريق رسانه صورت مي‌گيرد. به تازگي از راديو فرانسه به ايران آمده‌اند تا صداي من را ضبط و به عنوان آلبوم منتشر كنند اما اين در حالي است كه ما براي ابتدايي‌ترين حقوق‌مان در رسانه ملي كشور خودمان مشكل داريم!

به‌نظر مي‌رسد اين ماجرا درباره موسيقي سنتي تراژيك‌تر هم مي‌شود!

من به اندازه خودم مسئوليتي دارم و معاونت‌هاي ارشاد و نهادهاي دولتي هم مسئوليتي. من نمي‌توانم خارج از مسئوليتم كاري انجام دهم، چون نه در توانم است و نه در تعريف كارم. اما براي معرفي كار خودم هر كاري كه از دستم برآمده انجام داده‌ام. معرفي هم بيشتر از طريق رسانه صورت مي‌گيرد. به تازگي از راديو فرانسه به ايران آمده‌اند تا صداي من را ضبط و به عنوان آلبوم منتشر كنند اما اين در حالي است كه ما براي ابتدايي‌ترين حقوق‌مان در رسانه ملي كشور خودمان مشكل داريم!

به‌نظر مي‌رسد اين ماجرا درباره موسيقي سنتي تراژيك‌تر هم مي‌شود!

به هرحال در اينجا معرفي هنرمند و عرضه كارهايش چه از طريق ارگان‌هاي ديگر و چه از رسانه‌ها و صداوسيما، هيچ ضابطه خاصي ندارد. آن اقبالي كه در جامعه براي موسيقي سنتي وجود دارد، جوششي است كه خود مردم انجام داده‌اند. اما دستگاه‌هاي اجرايي نه تنها نقش حمايتي نداشتند بلكه هميشه نقش مميزي داشتند. من معتقدم موسيقي را نمي‌شود از هيچ جامعه‌اي حذف كرد. ما تنها مي‌توانيم آن را هدايت كنيم. هر جامعه‌اي بايد موسيقي‌اي را دنبال كند كه برآمده از اصالت و فرهنگ خودش باشد. موسيقي سنتي ما هم برآمده از فرهنگ و اعتقادات و باورهاي اجدادي‌ ماست. هر موسيقي‌اي را در وهله اول از ادبياتي كه تغذيه مي‌كند تحليل مي‌كنند. اشعار بيشتر آثار موسيقايي سنتي ما از حافظ، سعدي، ابوسعيد، مولانا، باباطاهر و … است. وقتي ديوان شعر اينها را باز مي‌كنيم با حمد و ستايش خدا شروع و بعد از آن در باب پيامبر و بعد وارد اشعار ديگر شده‌اند. در واقع ادبيات ما منشا عرفاني دارد پس ما نمي‌توانيم اين موسيقي را متهم به ترويج بي‌بند و باري كنيم. اكثر علما هم موسيقي‌اي را حرام كرده‌اند كه منشا شيطاني داشته باشد. موسيقي‌اي كه با شعر حافظ خوانده مي‌شود چطور مي‌شود منشا انحراف داشته باشد؟ اينها بيشتر زاييده تفكرات ماست كه چطور به دنيا نگاه كنيم. اگر اينطور باشد كه ابن ملجم و شمر هم حافظ قرآن بودند! ولي قطعا نمي‌شود قرآن را متهم كرد كه نعوذبالله كتاب گمراه‌كننده‌اي بوده. به اعتقاد من مسئولان فرهنگي جامعه بايد بار ديگر جامعه را مطالعه كنند و مقتضيات آن را ببينند. قانوني كه ما در سي سال پيش داشتيم الان ديگر جوابگو نيست. چون جامعه الان خيلي عوض شده. مناسبات انسان‌ها عوض شده است. پس ما بايد دوباره بر اساس باورهاي جامعه و ارزش‌هاي جامعه تعريف جديدي از مديريت فرهنگي جامعه داشته باشيم. ما الان وارد دهه چهارم بعد از پيروزي انقلاب شده‌ايم اما هيچ بازنگري‌اي در مديريت فرهنگي‌مان نداشته‌ايم. مخاطب امروز بايد از لحاظ فرهنگي تغذيه شود و اگر ما اين كار را نكنيم از جاهاي ديگر تغذيه مي‌شود كه خلاف ميل ماست.

چقدر بار اين تغيير نگاه به فرهنگ بر دوش هنرمندان نسل حاضر و گذشته است؟

هنرمندان في‌نفسه در حال انجام وظيفه هستند. يعني هنرمندي كه هنرش را در زمينه درستي انجام مي‌دهد و حامل پيام فرهنگي درست است به اندازه كافي وظيفه‌اش را انجام داده. من شعر حافظ يا مولانا را حامل پيام درست معنا مي‌كنم. ولي هنرمند ابزار ارتباطي مي‌خواهد كه در اختيارش نيست چون مديريت فرهنگي جامعه تريبون را در اختيار هنرمند قرار نداده است. تا زماني كه نظري از هنرمند خواسته نشود و تقاضا نشود كه در اين پروسه شركت كند، اتفاقي نمي‌افتد. هنرمندي كه ابزار ارتباطي در اختيار ندارد نمي‌تواند در جامعه خودش در سطح گسترده و وسيع كار انجام دهد. نهايت كاري كه در اين صورت مي‌تواند انجام دهد در سطح يك سالن كنسرت يا مخاطبان يك وب‌سايت و از اين قبيل است. نشر هنر به عهده متولي فرهنگي و رسانه‌اي است.

ثبت شدن تار به نام كشور آذربايجان چقدرش تقصير هنرمندان و چقدر تقصير مسئولان است؟

سوال اين است كه استطاعت هنرمند تا كجاست؟ هنرمند مي‌تواند سازش را به كشورهاي ديگر ببرد و سازش را نشان دهد و بگويد فرهنگ كشورش است. همان تاري كه هنرمند به كشورهاي ديگر مي‌برد در داخل كشور و در رسانه ملي قابليت نمايش دادن ندارد. در صورتي كه همين مخاطبي كه پاي تلويزيون ملي نشسته، از شبكه‌هاي ماهواره‌اي تصوير انواع سازهاي غربي را مي‌بيند. تنها اتفاقي كه در اين ميان افتاده اين است كه متاسفانه مردم كشورمان را به راحتي به سمت موسيقي غربي هدايت كرده‌ايم! شما مطمئن باشيد هر كسي هر نوع موسيقي‌اي كه گوش كند در نهايت سبك زندگي‌اش شبيه همان موسيقي مي‌شود! مثلا كسي كه آهنگ‌هاي مايكل جكسون را گوش مي‌دهد دوست دارد شبيه او فكر كند و لباس بپوشد.

اما هنرمند هم خيلي تاثيرگذار است. راوي شانكار با نوازندگي در گروه بيتل‌ها و جورج هريسون باعث به وجود آمدن شهرتي جهاني براي سيتار شد. درواقع كاري كه شانكار كرد باعث شد در اذهان جهانيان سيتار به عنوان يك ساز هندي شناخته شود. ولي مسئله اينجاست كه بعضي از نوازنده‌هاي ايراني براي سازهايشان قداستي قائلند كه اگر با سازهاي غربي درآميخته شود از آن قداست كم مي‌شود!

گاهي وقت‌ها اين قداست‌ سازي‌هاي بي‌مورد به حوزه فعاليت شما ضربه مي‌زند. به نظر من همه سازهاي موسيقي دنيا براي خودشان ارزش‌هاي هنري دارند و اينكه ما بگوييم فلان ساز نبايد كنار بهمان ساز بنشيند درست نيست. من خودم هم البته همينطور بودم. براي اولين‌بار كه مي‌خواستم با يك گروه فلامنكو يك كار تلفيقي انجام دهم احساس مي‌كردم در حال انجام گناه كبيره هستم! وقتي موزيسيني كه مي‌خواهيم با او همكاري داشته باشيم، آدم مناسبي باشد و موسيقي‌اي هم كه مي‌خواهيم ارائه دهيم، هيچ مشكلي ايجاد نمي‌كند؛ اين اشتباه است كه در وهله اول بدون در نظر گرفتن پارامترهاي ديگر از موسيقي تلفيقي بد بگوييم. البته من اسمش را گفت‌وگوي موسيقيايي بين دو فرهنگ مي‌دانم. به نظر من مهم‌ترين المان‌هاي فرهنگي هر جامعه‌اي موسيقي و ادبيات آن جامعه هستند. البته بعضي هنرمندان خوبمان هم اين تلفيق‌ها را كرده‌اند؛ مثلا كيهان كلهر يا حسين عليزاده. ولي ما بايد از پتانسيل‌هاي داخلي هميشه استفاده كنيم. در كشورهاي ديگر هنرمندان از حمايت‌هايي برخوردارند كه مي‌توانند اثرشان را نشر دهند و در دنيا معرفي كنند ولي ما اينطور نيستيم. اكثر هنرمنداني هم كه حتي در خارج از كشور فعاليت مي‌كنند از بودجه «ان.جي.او» ‌هاي خارجي استفاده مي‌كنند نه از بودجه‌اي كه متولي فرهنگي ايراني براي حفظ و اشاعه موسيقي ايراني در دنيا اختصاص داده است. اگر ما معتقديم كه بايد فرهنگ‌مان به كشورهاي ديگر فرستاده شود و به خوبي به دنيا نشان داده شود پس بايد كاري كنيم. هنرمندي كه در حال فعاليت در اين زمينه است، به اندازه كافي به وظيفه‌اش عمل كرده است. پس متولي فرهنگي بايد وارد ميدان شود. هنرمندان هم نبايد كوتاهي كنند و ساز ملي را به دنيا معرفي كنند. وظيفه بزرگي به دوش آنهاست.

موسيقيدانان گذشته خيلي به هم نزديك‌تر بودند. خيلي در رفت‌وآمد بودند. به يكسري از مسا‌ئل بيشتر پايبندي داشتند. ولي به نظر مي‌رسد اين اتفاق در نسل بعد و بعدتر كمتر رخ مي‌دهد. بعضي اوقات درگيري‌هايي بين‌شان به وجود مي‌آيد كه رسانه‌اي مي‌شود. آن چيزهايي كه در گذشته ارزش محسوب مي‌شد امروز ديگر وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد آنقدر كمرنگ است كه به چشم نمي‌آيد. اينها بر موسيقي چقدر تاثير دارد؟

مقتضيات زندگي در دوران صبا و بنان و ديگران فرق مي‌كرده. در گذشته وقتي دو هنرمند مي‌خواستند با هم اثري توليد كنند، پشتوانه‌اش دوستي طولاني‌مدت، نشست و برخاست زياد با هم بوده. اما مقتضيات زندگي امروز، هنرمندان را از هم جدا كرده. تا زماني كه بين دو هنرمندي كه مي‌خواهند كار هنري انجام دهند پيوند عاطفي وجود نداشته باشد، آن اثر هنري چندان تاثيرگذار نخواهد بود. به نظر من آن اتفاقاتي كه در آن برهه از تاريخ رخ داده خيلي‌هايش مربوط به خاصيت آن دوران تاريخي است. اين مختص به هنرمندان هم فقط نمي‌شود، اين تغييرات براي همه انسان‌ها افتاده، روابط سرد شده. مقتضيات زندگي امروز؛ انسان‌ها را ماشيني كرده و از هم دور. من فكر مي‌كنم اين شرايط در نسل حاضر بهتر شده است.

يعني الان رابطه شما با سالار عقيلي و عليرضا قرباني و غيره خيلي خوب است؟!

نه! اصلا ارتباطي نداريم. شايد اگر همديگر را ببينيم در حد سلام‌عليك باشد.

 خب پس يعني همين‌كه عقيلي و امثالهم را مي‌شناسيد به دليل همكار بودنشان با شماست!

بله متاسفانه!

اينكه از نسل قبل بدتر است!

(مي‌خندد) شايد عواطف‌مان بيشتر باشد. البته شايد كمتر ديده باشيد كه هم نسلان من پشت سر هم صحبت كنند. من براي همه كساني كه وارد اين رشته شده‌اند هميشه احترام قائل بودم و آرزوي موفقيت كرده‌ام. همه اين افراد زحمت‌هاي زيادي كشيده‌اند.

شنيده‌ام براي توليد و توزيع آلبوم هم پروسه سختي را بايد طي كنيد. واقعا همين‌طور است و نياز به كفش آهني است يا اين شايعات اشتباه است؟!

بحث مجوز گرفتن بحث جدايي است كه مشكلات خاص خودش را دارد ولي هنرمندان مي‌دانند چطور آن را طي كنند. كمي صبر و حوصله لازم دارد. اميد هم ايجاد شده كه زمان دستيابي به مجوز را كوتاه‌تر كند. مشكل اصلي اين است كه شما به عنوان هنرمند اثري را با سرمايه شخصي توليد مي‌كنيد ولي جايي نيست كه بتوانيد اثر را ارائه كنيد براي توزيع در جامعه و در عين حال صاحب امتياز و صاحب حقوق مادي و معنوي‌اش خودتان باشيد. هنرمند حتما در قالب يك موسسه يا شركت بايد براي توليد آلبوم درخواست مجوز بدهد. در اين‌صورت ديگر هنرمند صاحب اثر نيست و اثر به شركت تعلق مي‌گيرد. در غالب موارد شركت حق هنرمند را نمي‌دهد! سه آلبوم من همين بلا سرش آمد. وقتي مي‌خواستم آلبوم صوفي را منتشر كنم، همه كارهايش را با سينا جهان‌آبادي و با هزينه شخصي انجام داديم و در نهايت سي‌دي مستر شده را با هزينه بسيار ناچيزي به شركتي سپرديم ولي گفتيم اگر خواستيم اين اثر را در جشنواره‌اي خارجي شركت دهيم به قيمت تمام شده به ما بدهد. الان من صاحب آن اثر نيستم و حتي اگر بخواهم آلبوم خودم را هم بخرم بايد قيمت بيشتري برايش بدهم! اين اتفاق كم و بيش براي دو كار ديگرم هم افتاد. من الان درخواست يك شركت فرهنگي كرده‌ام و تا زماني كه نتوانم اين شركت را ثبت كنم ديگر هيچ آلبومي در اين كشور منتشر نخواهم كرد. ترجيح مي‌دهم كارم را در اينترنت و به صورت رايگان منتشر كنم ولي به اين صورت منتشر نكنم. الان اكثر هنرمندان با اين وضعيت روبه‌رو هستند. اين اتفاق درباره كساني كه تازه اول راه هستند و براي توليد اولين آلبوم‌شان نياز به حمايت دارند بدتر است. يعني صاحبان شركت‌ها از هنرمند مي‌خواهند كه اثرش را آماده شده به آنها بدهد و حتي بدون دريافت حق‌الزحمه‌اي تمام مالكيت آن اثر را به آن شركت واگذار كند. اين در بهترين شرايط ممكن است!

چه كاري مي‌شود كرد كه از وضعيت خارج شد؟!

به نظر من جاي خالي يك شركت صوري در جايي مثل وزارت ارشاد خالي است. در اين صورت هر هنرمندي كه مي‌خواهد اثري منتشر كند ولي شركتي ندارد مي‌تواند به اين شركت مراجعه كند. در آن‌صورت وزارت ارشاد مي‌تواند اين آلبوم را به هنرمند بدهد تا او به هر شكلي كه مي‌خواهد اثر را منتشر كند. به نظرم اين مهم‌ترين كاري است كه مي‌شود انجام داد. به نظر من بزرگ‌ترين مشكل براي هنرمندان نشر و پخش است كه گره بزرگي در توليدات آثار هنري است

منبع:            تهران امروز