تقریبا شش ماه از شروع اولین اقدام برای گرفتن مجوز آلبوم «عبور»می گذرد. شش ماه زمان کمی نیست. عمر مفید ما هنرمندان در بهترین حالت از تعداد محدودی از همین شش ماه ها تشکیل می شود. البته هنوز مجوزش را نگرفته ام. اعتراضی هم ندارم و مطمئنم آن کسانی که این قدر بر فعالیت من و امثال من حساسیت و وسواس دارند قطعا خیرخواه فرهنگ عمومی جامعه اند.
اما سوال اینجاست آیا تا به حال اندیشیده ایم که عمل و رفتار ما با اهداف و آرمان های ما همسو هستند و یا کارکردی کاملا متضاد دارند؟ در عرصه مدیریت کلان فرهنگی، مسلما آنچه در جهتدهی فرهنگ جامعه تاثیر خواهد داشت رفتار و عمل ماست و نه آرمان و آرزوی ما.
امروزه امواج صدها شبکه ماهواره ای از سراسر جهان، هر شبانه روز هزاران قطعه موسیقی و تصویر را بدون وقفه و با بهترین کیفیت به خانه ها و تلویزیون های ما ارسال می کنند و حتی برای ثانیهای هم منتظر هیچگونه مجوزی از هیچ نهاد و ارگانی نمی مانند.
در چنین شرایطی بنده پس از ماه ها تلاش و صرف هزینه های فراوان و بی بازگشت، یک ساعت موسیقی متناسب با فرهنگ و اعتقادات و باورهای مردم کشورم تولید می کنم، آن هم با شعر و محتوایی کاملا معنوی و عرفانی به امید آنکه در این آوردگاه فرهنگی، کفه ترازو را در حد توانم اندکی به نفع فرهنگ بومی کشورم سنگین تر کنم.
حال سوال اینجاست که در این نبرد و در برابر این سیل بنیان کن فرهنگ های وارداتی، چرا موسیقی من، موسیقی برآمده از فرهنگ اصیل و ارزشی این آب و خاک، باید بیش از شش ماه در انتظار دریافت مجوز بماند و دست آخر…؟ اگر بر این باوریم که ما در یک نبرد فرهنگی هستیم آیا این کار به معنای بستن دست و پای نیرو های جبهه خودی و آب به آسیاب نیروی مهاجم ریختن نیست؟ آیا اگر کسی می خواست عرصه را برای جولان نیروی مهاجم فراهم کند کاری جز این می کرد؟
باز هم می پرسم: در چنین شرایطی آیا یقین داریم که عمل و رفتار ما با آرمان و آرزوی های ما همسو هستند؟